شاید برگ های سبز وجودمان

شاید برگ های سبز وجودمان

حقیقت اینه که یه وقتا خودمون سخت میگیریم
همه چیزو الکی سختش میکنیم به ادما سخت میگیریم برای یه چیز به نام ایده ال
ایده ال واقعیو هیچکس تعیین نکرده
فقط چیزایی که دوست داریم شده یه چیز به نام ایده ال
نه به خودمون سخت بگیریم نه به ادما
خودمون باشیم
بذاریم اگه یه روز درباره ایده ال پرسیدن بگیم
هرکس ایده ال خودشه اگه بتونیم ایده ال همو بپذیریم و ایده ال خودمون باشیم تو ایده ال ترین حالت ممکنیم
اینجا ایده الای همه پذیرفته میشه اینجا یه مکان امن و کوچیکه برای اینکه خودمون باشیم و همدیگه رو بپذیریم
امیدوارم احساس راحتی کنین

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

امروز داشتم با یکی حرف میزدم میگفت من هدفمو گم کردم

همین جمله باعث شد بخوام امشب یه چیز اینجا بنویسم شایدم براش اینو بفرستم چون وقت نشد باهم حرف بزنیم 

چند وقت پیش با یه نفر درمورد هدف حرف زدیم 

میگفت قبلا فکر میکردم هدفم پولدار شدنه بعد یه مدت گفتم شاید تشکیل زندگی هدفمه و بعدش هم فکر میکردم شاید معنویات هدف خوبی باشه ولی فهمیدم هیچکدوم ازینا هدف نیست هدف در واقع خود زندگی کردنه در واقع هدف اصلی از زندگی کردن چیزیه که تو میتونی خودتو بکشی ولی اینکارو نمیکنی بخاطر همون چیز و اون چیز دقیقا زندگی کردنه میخوای زنده بمونی شاید تجربه کردن دلیل خوبی برای اینه که میخوایم زندگی کنیم ولی به قول همین عزیز صرفا "بودن"  هم حتی کافیه نفس کشیدن تو هوای خنک و حتی خوردن ماکارونی شاید اول  حرفام خنده دار به نظر برسه ولی احمقانه بودن حرفام به این دلیله که ما این چیزارو داریم و تا الان بدون اونا زندگی نکردیم وگرنه همین نفس کشیدن خودش یه دلیله برای زنده موندن برای بودن 

با حرفاش یجورایی موافق بودم ولی موقعی که حرف زدیم از طرف خودمم چند تا چیز اضافه کردم که موافقت کرد و نتیجه گیری خیلی کامل تری گرفتیم 

گفتم اینایی که میگی همش درسته ولی تمام زندگی فقط به زندگی کردن خلاصه نمیشه درسته ما نمیدونیم چند دقیقه دیگه هستیم یا نه ولی اگه بودیم چی؟؟ برای همین نمیشه بدون برنامه ریزی و هدف جلو رفت ولی میشه زندگی کردنو هدف پایه قرار داد بعدش هدفای دیگه رو با توجه به اینکه میخوای چجور زندگی کنی بچینی و البته این هدفا نباید باعث بشه اون هدف اصلیتو یادت بره 

مثلا همین پولدار شدن اوکی پول مهمه ولی خب تو پول در بیار که بتونی از زندگی لذت ببری نه اینکه این هدف پولدار شدن اینقدر تورو درگیر کنه که زندگی کردنو یادت بره 

اونجا یا شیوه کارتو عوض کن یا کلا اون کاری که میکنیو عوض کن منظورم مول و اینا نیست فقط یه مثاله برای اینکه منظورمو بخوام برسونم 

خلاصه مطلب که اشکال نداره اگه فکر میکنین هدف خاصی ندارین اون هدف مهم درواقع زندگی کردنه حواستون بهش باشه 

شب بخیر

Melody ...
۰۷ آبان ۰۲ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 از اخرین روزی که چیزی نوشتم تقریبا ده روزی گذشته و میخواستم بنویسم ولی خب چیز زیادی اتفاق نمیوفتاد یعنی نکه اتفاق نیوفته اتفاقات خیلی زیاد بودن ولی خیلی سطحی بودن و حقیقتش دوست ندارم اینجا با موضوعات کلیشه ای و روزانه پر بشه یعنی دنبال یه موضوع خوب بودم همزمان سه تا کتاب میخوندم و باز چیزی زیاد توجهمو جلب نکرد
 تا اینکه امروز دوباره شروع کردم به خوندن یکی از  کتابایی که تابستون خونده بودم
 میدونی یه کتابایی هستن که باید چندبار اونارو خوند تا چیزی یاد گرفت موضوع امروز رو از یکی از محبثایی که تو کتاب نوشته شده بود انتخاب کردم که داشت درمورد دونفر حرف میزد 
نفر اول کسی بود که توانایی های بالایی داشت ولی متاسفانه همش خودشو دست کم میگرفت قرار بوده ایشون برای ریاست جمهوری کاندید بشه و مردم اونو برای کاندید شدن معرفی کردن و اون همچنان فکر میکرد که لیاقتشو نداره از طرفی رقیب همین اقا رئیس جمهور سابق اون کشور بود  یکی از ۲۵ نفری که باعث اشفتگی های اقتصادی توی اروپا و سطح جهان شده بود و صرفا جهت این شرکت کرده بود که فکر میکرد دارای دانش و تجربه بالاییه بعدا میان یه تحقیق انجام میدن و به این نتیجه میرسن که ادمایی که نمیتونن درواقع نمیدونن که نمیتونن افرادی که پایین ترین نمره رو توی این ازمایش بدست اوردن کسایی بودن که همیشه از تواناییاشون حرف میزدن و میگفتن که به نوعی میتونن همه کاریو انجام بدن
 طوری که تعریف اونا از خودشون سطح تواناییشونو ۶۰ درصد بهتر از بقیه تخمین میزدن اما عملکرد اونا توی این ازمایش صرفا از ۱۲ درصد بقیه بهتر بود  درواقع همچین چیزی با نام دانینگ کروگر شناخته میشه یعنی که مشکل این افراد توهم برتر بودنه که اشتباها توانایی خودشونو از حالت عادی بیشتر میدونن که به ناتوانی فراشناختی افراد غیرحرفه ای در شناسایی ناتوانی نسبت داده میشه حالا برعکس افرادی که حرفه ای هستن بیشتر خودشونو دست کم میگیرن و تصور میکنن که کاری اگه برای اونا اسونه برای بقیه هم اسونه ولی خب معمولا اشتباه فکر میکنن و خب اینا همش از اعتماد به نفس کاذب میاد و خب کی این اعتماد به نفس کاذب سراغ ادم میاد زمانی که خب انچنان شایستگی و مهارت لازم رو نداره وگرنه کجا شما دیدین که ادمی که مهارت و دانش یچیز رو کامل داشته باشه و ادعا کنه که اره من اینو کامل دارم 

 بیشتر تعریفای اینجوری که میشنویم برای کساییه که حالا نیمچه اطلاعاتی درباره یه موضوع دارن و خب احساس غروری که اینجا میکنن باعث اون اعتماد به نفس کاذب میشه ( البته اینی که میگم منظورم با همه نیست منظورم اینه که تعریفای اینجوری بیشتر از اینجور ادما هست تا ادمایی که مهارت بیشتر و کامل تری دارن)

جمع بندی کلی ازین مطلبو به اینجا برسونم که یجا بهلول میگه هرکس احساس دانایی بیشتری کنه به همون نسبت که احساس دانایی میکنه درواقع نادانه و منشا این نادانی که بهلول اینجا گفته اعتماد به نفس کاذبه که همین اعتماد به نفس کاذب از روی غرور بیجا منشا گرفته 

همچنان نمیدونم مطلبو چطور تمومش کنم پس مثل همیشه شبتون بخیر 

Melody ...
۱۲ مهر ۰۲ ، ۲۳:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

امسال واقعا سعی کردم بیشتر از قبل با بقیه صحبت کنم همیشه دوست دارم بقیه بیان سمتم ولی چی میشه اگه اوناهم مثل من بخوان اول من بیام سمتشون ؟ فکر میکنم فرصت یه تجربه خوبو از دست میدیم 

جدیدا با دونفر اشنا شدم ازشون خوشم اومده کلا بچه های امسالو خیلی دوست دارم و اینکه داشتم امروز با یکیشون حرف میزدم و حرفمون از استفاده از عقل و این چیزا بود 

به اینجا رسیدیم که ما ادما خیلی سالا باید از بین میرفتیم ولی انگار زنده موندیم که انگار برسیم به تهش یعنی تهش همونجاست که تو دیگه بدتر از اینی که هست نمیتونی بشی و معیار ادم بودنو فراموش کنی و شاید دلیلش اینه که ما اونجور که باید از مغزمون استفاده نمیکنیم میدونین یه عده اینجورن که انگار دارن استفاده میکنن ازش ولی هیچ استفاده ای ازش ندارن فکر میکنن زرنگ بازیه ولی حماقته  خب چی میشه که تو نتونی از تمام توانایی مغزت استفاده کنی؟ نظر من اینه که جای خیلی چیزا عوض شده مثلا میدونین خیلی از مردم بیشتر به فکر پول در اوردنن نه مطالعه و بهبود خودشون و خب یجورایی حق دارن تو برات مهمه که شکمت سیر باشه تا اینکه کتاب بخونی و خب حرفم این نیست که کار اشتباهی میکنن حرفم اینه همش تقصیر دنیاعه اینکه دنیا داره یکار میکنه ما پولو خیلی چیز مهمی بدونیم و بگیم اره کل زندگیمونو باید برای پول بدوییم خونه خوب چمیدونم ماشین خوب یه زمین یه خونه دیگه یه ماشین دومی اره و شاید این پول اونجورم چیز مهمی نیست اره دنیا خیلی مهم اونو جلوه داده و هممون قبول داریم برای حداقل زنده موندن به پول نیاز داریم و خب چی میشه اگه بفهمیم همش گولمون زدن و ماهم مثل ادمای ساده گول خوردیم؟ 

دیشب یه دیالوگ جالب از ابله رو داشتم میخوندم 

راگوژین به او اشاره کرد و رو به پرنس با لحن غصب الود گفت : 

شما به من بگویید به این چه که من چه به ارث بردم

و خطاب به کارمند گفت : یه کاپک هم به تو نمیدهم حتی اگر جلوم معلق بزنی

《 معلق میزنم قربانتان معلق میزنم》

《 میبینید ؟ حتی اگر یک هفته برایم برقصی و جفتک بزنی چیزی نمیدهم》 

《باشد نده نده قابلش نیستم نده ولی من برایت میرقصم  جفتک هم میزنم زنم و بچه های کوچکم را میگذارم و برایت جفتک میزنم بزن تو سرم دستت را هم میبوسم》 

ازین بخشش خوشم اومد و چندبار خوندمش از طرفی هم متاسف شدم  میدونین انگار داره میگه که ما بجایی رسیدیم که داریم همه نوع کاری برای پول میکنیم خودمونو کوچیک میکنیم جلوی بقیه بخاطر پول البته کسی دوست نداره خودشو بخاطر چیزی که ما بهش میگیم چرک کف دست کوچیک کنه ولی خودمون که بهتر از هرکسی میدونیم چرک کف دستم یه چیز الکیه که نمیدونم کی اول گفت پول چرک کف دسته اصلا نیست 

الان ممکنه فکر کنین چقد حرفای من قاتی شده من اولش مخالف پول بودم و الان باهاش موافقم  این حقیقت که ما برای زنده بودن به پول نیاز داریم کاملا واضحه پس تو بهش نیاز داری ولی اگه این نیاز فقط یه جلوه الکی باشه چی؟ منظورم اینه که اره پول با ارزشه ولی اگه واقعا چیز باارزشی نباشه مثل اینکه یه تیکه سنگو ببرن به کسایی که سنگ ندیدن بگن این طلاعه و اونا این اطلاعات غلطو انتقال بدن  اگر تو جامعه خیلی کسی مطالعه نداشته باشه فکر میکنه واقعا این طلایی چیزیه و این اطلاعات همینجور پخش میشن زمان هزچی بیشتر میگذره افراد بیشتری باورش میکنن درحالی که من و تو میدونیم که این فقط سنگه ولی داریم یجورایی درامد زایی میکنیم با این کارمون کسیم که اعتراضی نداره ماهم به کارمون ادامه میدیم حرفمم کل دنیاست نه فقط اینجا ته حرفم اینه که ما الان از نسل همینایی هستیم که باور کردن سنگ طلاعه ولی درواقع فقط سنگه  

خیلی به این موضوع امروز فکر میکردم و امروز گفتم که بنویسمش و دوست دارم کسایی که میخونن این متنو دربارش نظر بدن درباره فکرم موافقین یا نه و چرا و اینکه چجور میتونیم این زنجیره فکر غلطو ازبین ببریم البته که به همکاری نزدیک ۸ میلیارد نفر نیازه و قطعا این خیلی سخته ولی از راه حلایی که به ذهنتون میرسه بگین تا دربارش بتونیم صحبت کنیم 

 

Melody ...
۰۴ مهر ۰۲ ، ۰۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خب امروز دومین روز از پاییزه 
فعلا اتفاق خاصی نیوفتاده البته زندگی کلا اینجوره که تو نباید منتظر اتفاق خیلی خاصی باشی و خودت باید این روتین خسته کننده رو تغییر بدی و شاید حتی خیلی توش موفق نباشی  
قرار بود بعد از اینکه درسام تموم شد نسکافه بخورمو کتاب بخونم و بعدش بشینم برای امشب یچیز بنویسم ولی خب فکر نمیکردم کارم تا الان طول بکشه   و البته که قراره بعدا کارم بیشتر از اینا طول بکشه چون امروز از صبح ازاد بودمو درسامو خوندم و احتمالا باید دور نسکافه خوردنو حالا حالاها خط بکشم 
خلاصه که داشتم میگشتم دنبال کتاب خوب و نمیدونم چقدر از نویسنده های روسی میخونین ولی همینجا میخوام بگم با تیکه کتابای داستایوفسکی کاملا جذب کتاباش شدم خیلی دوست داشتم جنایت و مکافاتو بخونم ولی متن سنگینی داشت برای همین گذاشتمش تو تعطیلات عید بخونمش ولی از یکی دیگه از کتاباش که اسمش ابله بود خوشم اومد و تصمیم گرفتم اونو اول بخونم

اینجا آدم درست بسیار کم است. 
واقعا هیچ کس نیست که قابل احترام باشد.
نمی‌دانم متوجه شده اید که انسان در عصر ما اهل راه راست نیست؟
همه می‌خواهند از راه کج به جایی برسند

این یه تیکه کوچیک ازین کتابه که منو مجبور میکنه این کتابو بخونم جالب اینجاست که داستایوفسکی نویسنده روسی از قرن ۱۹  این کتابو تو سال ۱۸۶۹ تموم کرد ولی همین یه تیکه یجوریه که انگار نه انگار بیشتر از 150 ساله که نوشته شده
به این فکر میکنم که اگه تفکرات اون زمان اون درباره ادما همچین چیزی بوده دوست دارم بدونم اگه الان زنده بود و فرصت نوشتن پیدا میکرد چی مینوشت 
ولی قسمتی که میگه واقعا هیچکس نیست که قابل احترام باشه واقعا عجیبه ما این همه داریم خودمونو میکشیم که مثلا در نظر بقیه ادم خوبی باشیم تا کجا برای بقیه خم میشیم و بهشون احترام میذاریم بذارین صادق باشم هیچکس همینجوری عاشق چشمو ابروی کسی نیست تو همینجوری بهم احترام نمیذاری و ازم توقع نداری نه؟ حداقل چیزی که ازم میخوای احترام متقابله و چی میشه اگه من اون احترامو بهت نذارم؟ خب قطعا توهم بهم احترام نمیذاری یعنی نبایدم بذاری
 پیامی که دارم میگیرم ازش یجورایی اینه که ما هیچکدوممون قابل احترام نیستیم و تنها دلیلی که داریم بهم احترام میذاریم اینه که یچیزی از هم میخوایم مقام کار پول و در کمترین حالت احترامه

از امشب شروع میکنم به خوندن این کتاب درباره تیکه های مهم و جالبش حرف میزنیم و در نهایت یه جمع بندی کلی به علاوه خود این کتاب برای اینکه شماهم بخونین

Melody ...
۰۲ مهر ۰۲ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

خب چند روز دیگه تا پایان تابستون نمونده این تابستون اولش میگفتم اره من قراره یه عالمه کتاب بخونم و کلی کار کنم ولی خب خیلی نتونستم کاری کنم فکر میکنم اکثرا همین عقیده رو داریم😂 تابستون خیلی رمان نخوندم برای همین چیز زیادی برای معرفی نذاشتم  میخواستم امسال یه تکونی به خودم بدم و یه ورژن بهتر از خودم بسازم برای همین رفتم سراغ کتابای روانشناسی و ۵ تا کتاب خوب خوندم و فکر میکنم ترنم فعلیو از ترنم قبل از تابستون بیشتر دوست دارم  این یکی از بزرگترین کارایی بود که میخواستم این تابستون انجام بدم از سریالو انیمه هم چیزی کم نذاشتم تا حد توان دیدم😂   هیچی دیگه باقیشو دهم و یازدهمو یکم خوندم بیشتر البته دهم  از دور به نظر به خرخون میام که همش سرش تو کتابای درسیو غیردرسیشه برای همین بقیه تصور خوبی ازم ندارن ولی خب تصوری که بقیه از من دارن واقعا با منه واقعی فرق داره فقط به خاطر تصورشون نمیان که منه واقعیو بشناسن و به قضاوتشون ادامه میدن اره خلاصه که ادما اون چیزی نیستن که ظاهری بهتون نشون میدن بیاین نزدیک تر و بشناسینشون فقط شناخت نه صمیمی شدن به هرحال تو یه ادم جدیدو میشناسی که ممکنه در اینده به ادمای شبیهش بخوری اون وقت میدونی چجور باید رفتار کنی به هرحال  تجربه ها میتونن باعث رشدت بشن اره تهش همش به نصیحت کردن میرسم😂😂 

عرضم به خدمتتون که قرار شده از مهر به بعد علاوه بر اینکه کتابای خوب رو بذارم تا بخونین و لذت ببرین میخوام یه پیام روزانه بذارم درباره چیزی که بهم امید میده چیزی که امروز با زندگی کردن یادگرفتم یه جمله خاص از یه کتاب که یهویی ممکنه بذارم و خوشم اومده باشه و دربارش فکر کردم اگه کسی هم دلش خواست میتونه زیر این پیامای روزانه از نتیجه گیری اون روزش یه چیز امیدبخش یه چیز که بشه دربارش خوب فکر کرد و اینارو هممون بتونیم بخونیم 

اره خلاصه که شاید یه تغییر ریز تو شکل سایت دادم البته خیلی دوسش دارما ولی شاید تو بیکاری یکاری کردم باهاش که تکراری نباشه 

من میخوام دوباره مثل همیشه یه ممنون بگم به اونایی که چک میکنن این وبلاگو شاید چیزی اپلود نمیکنم ولی همیشه امارو نگاه میکنم و حسابی قدردان کسایی هستم که یادشون نمیره حتی وقتایی که من یادم میره  

این ته دیگه نمیدونم چی باید بنویسم که متن خوب تموم شه😂 ولی کتابای خوب بخونین چیزای جدید یادبگیرین و همیشه سعی کنین امروز از دیروزتون بهتر باشین

 

Melody ...
۲۶ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

و اما این کتاب 

به طور خلاصه قلبم باهاشه یکی از بهتریناست 

این دونفری که میبینین سم و جولی هستن اونا منتظرن تا جولی ۱۸ ساله بشه تا بتونن ازدواج کنن و زندگی شادی داشته باشن ( جولی ۱۷ سالشه) داستان با مرگ سم شروع میشه و جولی تا دوهفته با هیچکی حرف نمیزنه و هیچکاری نمیکنه و خودشو مقصر مرگ سم میدونه اون همه وسایلی که یا ماله سمه یا بهش داده رو میندازه دور همه کاری میکنه تا بتونه حداقل فراموشش کنه ولی اینقد دلتنگش میشه که زنگ میزنه به گوشیش تا از تو پیغام گیر صداشو بشنوه و میبینه سم واقعا جواب تلفنو داده  

نویسنده اینقد خوب اینو نوشته که لحظه لحظشو حس کردم تمام مدت انگار این من بودم که اینارو تجربه میکنم تو هر جمله فقط عشق خلاصه میشد و نویسنده خیلی عالی غم و عشق و لحظه های قشنگو کنار هم گذاشته و نوشته 

این ازون دسته کتاباییه که تا دوهفته بعدش هیچی نخوندم  اینو فوق العاده پیشنهاد میکنم نخونین نصف عمرتونو دادین به باد فنا  البته یچیزم بگم بیشتر تو حالت نوجوانانه است خیلی بزرگترا نمیپسندنش البته نه همشون فقط شاید زیاد مورد علاقشون نباشه

خودم پی دی افشو دانلود کردم خوندم نمیدونم دقیقا ماله چه نشریه ولی اگه مشکلی با قانون و اینا نداشت کاملشو میذارم اگرم نه که یه بخشی لزشو میذارم تا بعدا بگیرین ولی حتما تو لیستتون باشه

Melody ...
۱۵ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خب درباره این کتاب من خیلی تعریفشو از بقیه شنیده بودم و اینجور که معلومه یه گروه معروف کره ای به نام بی تی اس یه اهنگ به همین اسم داره و بیشتر معروفیت این کتاب فک میکنم به خاطر همینه و گفتم که خب بخونم ببینم خوبه برای معرفی یا نه 
خلاصه که گشتم خیلی دنبالش و نسخه انگلیسیشو پیدا کردم ولی خب ترجمه همچین کتابی خیلی طول میکشید (هرچند نصفشو ترجمه کردم) ولی یه نسخه فارسیشو پیدا کردم و تصمیم گرفتم بخونمش 
ماجرای این کتاب درواقع زندگی یه متخصص مغز و اعصابه که برای شروع تو مقدمه میاد درباره یکی از عملاش صحبت میکنه که حالا کاری بهش نداریم 
داستان در واقع داستان بچگیای خودشه که وضعیت‌ مالی و اجتماعی زیاد خوبی ندارن و از یه تابستون شروع میشه که میخواد برای شعبده بازی تمرین کنه اما یچیزو گم میکنه و میره تو مغازه ای که مخصوص این چیزاس و با یه خانم مسن  به نام روث اشنا میشه و اوناها هر روز باهم تو اون مغازه تمرین شعبده بازی میکنن البته نه شعبده بازی معمولی بلکه کارای جالبی که مغز میتونه انجام بده 
حالا یه چیز بگم شخصا بعد خوندنش تصمیم گرفتم تغییر رشته ندم و بخونم برای پزشکی😂
یه نکته کلی بگم این کتابی نیستش که همه پسند باشه یجورایی یه گروه خاصی از مردم اینجور کتابا رو دوست دارن اره کتاب خوبی بود و منم خوشم اومد شاید یکمم تو تصمیم گیریم کمکم کرد ولی اونقد که همه تعریفش میکنن نیست حقیقتا یعنی نمیگم ارزش خوندن نداشت ولی اونجور که من قبل خوندنش تصور میکردم نیست 
حالا من باز کتابو میذارم اینجا و تشکر میکنم از کسی که نسخه فارسیشو گذاشته بود ( چون نسخه ای که خودم داشتم ترجمه میکردم هنوز خیلی کار داشت 

 

https://imgurl.ir/uploads/j73215__.pdf

Melody ...
۰۵ تیر ۰۲ ، ۰۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر