کافکا و عروسک مسافر
خب اول از همه میخواستم برای این کتابم عکسشو بذارم ولی خب سایت یکم داره اذیت میکنه پس برای این موضوع شرمنده
داستان این کتاب اینجور که معلومه واقعیه در مورد یه نویسنده س که مریضه و روز به روز داره حالش بدتر میشه( سل داره) و یه روز تو پارک قدم میزنه و یه دختریو میبینه که داره گریه میکنه ازش میپرسه چی شده و دختره میگه عروسکمو گم کردم (اسم عروسک بریجیداعه) و این نویسنده داستان برای خوشحال کردن دختره میگه من میدونم عروسکت کجاست عروسکت رفته مسافرت دختره مبگه تو چطور میدونی اونم میگه من ناما رسون عروسکام
داستان ازینجا شروع میشه و هر روز این نویسنده برا دختره از طرف بریجیدا نامه مینویسه تا دختره رو خوشحال کنه و اینجور باهم دوست میشن
داستان تقریبا کوتاهیه و من تو نیم ساعت تمومش کردم
کتاب انگار میبرتت تو بچگیت و شاید یه سری خاطراتتونو زنده کنه
پی دی افشم میذارم که بخونین یه بخششو
متاسفانه کافکا یه سال بعد به خاطر مریضیش میمیره و در واقع نویسنده این کتاب کافکا نیست
https://imgurl.ir/uploads/e667404____.pdf
راستی یچیزی دوست دارم شماهم یسری کتاب خوب معرفی کنین که بذارم (البته قبلش اونو میخونم) پس اگه کتابی هست که خیلی دوست دارینو به بقیه پیشنهادش میکنین لطفا بنویسین
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.