هردو در نهایت میمیرند
تاحالا شده به این فکر کنین اگه بدونین امروز روز اخرتونه چیکار میکنین؟ اگه از خودتون پرسیدین و جوابشو نمیدونین این کتاب کاملا مناسبتونه
تو داستان یه شرکت به نام قاصد مرگ هست که زنگ میزنه به مردم و بهشون میگه که شما اخرین روز زندگیتونه داستان حول دوتا پسر میچرخه متیو که مادرشو از دست داده و پدرش تو بیمارستان وضعیت خوبی نداره و روفوس که تمام خانوادشو از دست داده و با بچه های بی خانمان تو یه مرکز زندگی میکنه این دوتا به طور اتفاقی باهم اشنا میشن و قرار میشه که اخرین روز زندگیشونو زندگی کنن
درواقع پیامش اینه که هر روز یه جور زندگی کن که انگار فردا رو نمیبینی
البته اولاش خسته کننده بود اما هرچی جلوتر میرفتی داستان بهتر میشد اونقد که من دیشب از صفحه ۷۰ تا صفحه ۱۷۰ خوندم باقیشم امروز صبح خوندم
یه نکته داره این کتاب و اونم اینه که نسخه ای که تو ایران به زبان فارسی چاپ شده سانسور شده هست چون تو فصل اخر متیو میفهمه که روفوس رو دوست داره و اونو یجا میبوسه و روفوس ازش میپرسه که چرا اینقد صبر کرده تا اینکارو انجام بده و متیو رو میبوسه اما تو نسخه فارسیش این نیست برا همین گفتم که بدونین
ولی باهمه اینا به نظرم ارزش خوندنشو داشت و باعث شد که بخوام زندگیمو تغییر بدم
https://imgurl.ir/uploads/u54760______.pdf
دانلود کتاب
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.