جمله های جالب کتاب هردو در نهایت میمیرند

💬 فقط تلاش میکنم که محکم به نظر بیام اما محکم نیستم 
💬 نمیدانستم تنهایی مردن غم انگیز تر است یا مردن کنار دوستی که نه تنها هیچ معنایی برات نداره بلکه احتمالا اون هم به تو اهمیت زیادی نمیده 
💬اما نجات پیدا کردن بهم نشون داد بهتره زنده بمونی و بگی کاش مرده بودم تا اینکه درحال مردن باشی و ارزو کنی تا ابد زنده بمونی 
💬مهم نیست چطور زندگی کنیم هردو در نهایت میمیریم
💬دونستن اینکه کاری کردن و مردن بهتر از کاری نکردن و مردنه ادمو شجاع نمیکنه
💬هیچکس نباید به خاطر تلاشش برای خوب بودن احساس بدی داشته باشه 
💬این مرگ نیست که انسان باید از اون بترسه ترس واقعی هرگز زندگی نکردن است 
💬مطمئنا نیاز نبود که ان کسی که میمیرد هم خونت باشد تا احساس کنی بخشی از وجودتو از دست دادی
💬اما احساسات میلیون ها نفر با عشقی که یک نفر ان را هدیه میکند زمین تا اسمان فرق دارد
💬مهترین چیزه مردن دوستی با توعه 
💬اگه دنبال چیزایی که دوست داریم نریم چیزی جز حسرت برامون نمیمونه

هردو در نهایت میمیرند

 تاحالا شده به این فکر کنین اگه بدونین امروز روز اخرتونه چیکار میکنین؟ اگه از خودتون پرسیدین و جوابشو نمیدونین این کتاب کاملا مناسبتونه 
تو داستان یه شرکت به نام قاصد مرگ هست که زنگ میزنه به مردم و بهشون میگه که شما اخرین روز زندگیتونه داستان حول دوتا پسر میچرخه متیو که مادرشو از دست داده و پدرش تو بیمارستان وضعیت خوبی نداره و روفوس که تمام خانوادشو از دست داده و با بچه های بی خانمان تو یه مرکز زندگی میکنه این دوتا به طور اتفاقی باهم اشنا میشن و قرار میشه که اخرین روز زندگیشونو زندگی کنن
درواقع پیامش اینه که هر روز یه جور زندگی کن که انگار فردا رو نمیبینی 

البته اولاش خسته کننده بود اما هرچی جلوتر میرفتی داستان بهتر میشد اونقد که من دیشب از صفحه ۷۰ تا صفحه ۱۷۰ خوندم باقیشم امروز صبح خوندم

یه نکته داره این کتاب و اونم اینه که نسخه ای که تو ایران به زبان فارسی چاپ شده سانسور شده هست چون تو فصل اخر متیو میفهمه که روفوس رو دوست داره و اونو یجا میبوسه و روفوس ازش میپرسه که چرا اینقد صبر کرده تا اینکارو انجام بده و متیو رو میبوسه اما تو نسخه فارسیش این نیست برا همین گفتم که بدونین 

ولی باهمه اینا به نظرم ارزش خوندنشو داشت و باعث شد که بخوام زندگیمو تغییر بدم

 

https://imgurl.ir/uploads/u54760______.pdf

دانلود کتاب

دزیره

سلام 

اول اینکه میخوان بگم واقعا متاسفم بابت اینکه کم میام و نیستم چون تو امتحانای مستمرمون هستیم و فعلا دارم درس میخونم و جز اخر شبا واقعا وقت ازاد ندارم بعد از امتحانای ترمم احتمالا بیشتر کتاب بذارم 

این کتاب در واقع یه کتاب تاریخی نیست ولی نویسنده بخش زیادیشو از روی واقعیت نوشته و براشون سندو مدرک تاریخی هم وجود داره 

شروع  داستان در مورد یه دختره که از طریق اشتباهی زندانی شدن داداشش توسط  مامورا با خانواده بناپارت اشنا میشن و خواهر بزرگترش با یکی از پسرا به اسم ژوزف بناپارت ازدواج میکنه و خودشم یکم بعد عاشق برادر کوچیکتر ژوزف یعنی ناپلئون میشه اینا باهم نامزد میکننو اینا تا ناپلئون ازش پول قرض میگیره و میره پاریس و خبری ازش نمیشه دختره میره که پیداش کنه و میفهمه که الان ناپلئون اومده و یه زن دیگه که اسمش ژوزفینه رو گرفته این تو همون شرایط با یه بنده خدایی اشنا میشه و باهاش ازدواج میکنه و کلا داستانش خیلی قشنگه 

من اینو خیلی توصیه میکنم چون توی ۵ روز کلشو خوندم و داستانش خیلی خوب بود و زمانی که تو اینو میخوندیش انگار تو همون زمان داری همه چیو میبینی پس بهتون توصیه میکنم اگه به تاریخ علاقه دارین حتما این کتابو لخونین چون یه سری اتفاقات مهم تو قرن هیجدهم توی اروپا رو میتونین اینجا بخونین و من یکی که خیلی دوسش داشتم

 

https://imgurl.ir/uploads/z132503_.zip

این کتابو از روی این پی دی اف خوندم امیدوارم که شماهم مثل من ازین کتاب خوشتون بیاد